روزهای زندگی من




 به گزارش  گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان  رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی در مورد جزئیات این ماجرای تلخ گفت: یازدهم دی گذشته، نیرو‌های اورژانس اجتماعی بهزیستی مشهد که در پی تماس کارکنان بیمارستان امدادی (شهید کامیاب) به مرکز درمانی رفته بودند با مشاهده وضعیت وخیم کودک شش ساله‌ای که آثار سوختگی با سیگار و سیم داغ بر پیکر نحیفش نمایان بود بلافاصله موضوع را به پلیس و مراکز ذی صلاح اطلاع دادند.

سرهنگ کارآگاه حسین بیات مختاری افزود: با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع و اظهار نظر پزشکان معالج مبنی بر احتمال مرگ دختر بچه، زوج جوانی که این کودک را به مرکز درمانی برده بودند با صدور دستور قضایی در حالی بازداشت شدند که قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) برای بررسی دقیق ماجرا عازم بیمارستان شد و بدین ترتیب گروه زبده‌ای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نیز به فرماندهی سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی) و برای انجام تحقیقات تخصصی در کنار مقام قضایی قرار گرفتند.

این مقام انتظامی با اشاره به بررسی‌های مقدماتی در مرکز درمانی تاکید کرد: آثار کودک آزاری هولناک با آتش سیگار و سیم داغ درحالی روی پیکر دختر کوچک مشاهده می‌شد که بخشی از پیکر او و برخی از نقاط حساس بدن وی با آب جوش سوخته بود! به همین دلیل و با دستور قاضی میرزایی، بازجویی‌های تخصصی از زوج جوان دستگیر شده آغاز شد، اما آن‌ها در مراحل اولیه تحقیقات مدعی بودند که دختر مذکور ظرف آب جوش روی اجاق تک شعله را ناخواسته روی خودش ریخته است و آن‌ها نقشی در ماجرای سوختگی‌های شدید روی پیکر وی نداشته اند!

بنا به گفته سرهنگ بیات مختاری، مرد ۳۰ ساله که سیاوش نام دارد و معتاد به انواع مواد مخدر از جمله شیشه و کریستال است در ادامه بازجویی‌ها ادعا کرد: دختر بچه شش ساله را حدود دو هفته قبل از وقوع این حادثه وحشتناک، زنی که در پنجراه مشهد گدایی می‌کرد به او سپرده است تا در کنار سه فرزند دیگرش از وی نگهداری کند که این حادثه رخ داد.

رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی با تاکید بر این که این دختر ساعاتی بعد از انتقال به مرکز درمانی دچار مرگ مغزی شد و جان سپرد، در تشریح معمای این جنایت اضافه کرد: با تشکیل پرونده جنایی درباره چگونگی وقوع این حادثه مرگبار، گروه ویژه کارآگاهان با کسب راهنمایی‌های قضایی به تحقیقات خود ادامه دادند، ولی زوج جوان همچنان هرگونه دخالت در ماجرای مرگ دختر بچه را انکار می‌کردند تا این که بعد از گذشت بیش از یک ماه از این حادثه دردناک، سیاوش (متهم) در اعترافاتی تکان دهنده پرده از این کودک آزاری هولناک در شکنجه گاه مخوف برداشت و گفت: من انگشترفروش دوره گرد هستم که در پنجراه مشهد بساط می‌کنم و نه تنها به انواع مواد مخدر اعتیاد دارم بلکه هر نوع قرص مخدردار یا خواب آوری را نیز استفاده می‌کنم.

در روز‌های اول دی، زن گدایی را دیدم که در آن سرمای سوزان دختر بچه‌ای را همراه داشت و به خاطر اعتیادش نمی‌توانست از آن دختر نگهداری کند به همین دلیل او این دختر (مقتول) را به من سپرد تا در کنار سه فرزند خردسال خودم مدتی هم از او سرپرستی کنم.

من هم پذیرفتم و آن دختر را به منزل آوردم! ولی او مدام جیغ می‌کشید، گریه می‌کرد و آرام و قرار نداشت. در این حال من هم که با مصرف شیشه و کریستال و انواع قرص‌های شیمیایی، دچار توهم می‌شدم برای این که او را ساکت کنم با سیگار یا سیم داغ استعمال مواد مخدر، او را می‌سوزاندم!

با وجود این دختر بچه مذکور که مادرش او را حدیثه اسماعیل زاده» صدا می‌زد و من هم با این نام صدایش می‌کردم باز هم بیشتر جیغ می‌کشید و فریاد می‌زد به طوری که دیگر کنترل خودم را از دست می‌دادم و .

سرهنگ کارآگاه حسین بیات مختاری با اشاره به ادامه اعترافات این متهم ۳۰ ساله درباره چگونگی وقوع حادثه مرگبار افزود: این متهم که اهل یکی از شهر‌های شمالی کشور است درباره تشنج کودک در شب وقوع حادثه گفت: به خاطر این که سوختگی‌های روی پیکر حدیثه» دچار عفونت شده بود و او از شدت ناراحتی فریاد می‌زد، او را زیر دوش حمام بردم تا بدنش را برای از بین بردن عفونت‌ها شست وشو بدهم، ولی آب دوش حمام جوش بود و اندام این دختر دچار سوختگی شد در همین حال بود که ناگهان حدیثه تشنج کرد و من که با دیدن وضعیت وخیم او ترسیده بودم بلافاصله همسرم را از خواب بیدار کردم و او را با آژانس تلفنی از خیابان کوشش (محل ست متهم) به بیمارستان امدادی رساندیم.

به گفته رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی، این متهم به قتل ۳۰ ساله که چند فقره سابقه کیفری در زمینه سرقت دارد در ادامه اعترافاتش افزود: به دلیل این که می‌ترسیدیم ما را دستگیر کنند ابتدا سوختگی با ظرف آب جوش را مطرح کردیم، اما وقتی دیدم این حرف‌ها مورد توجه قاضی قرار نمی‌گیرد مجبور شدم واقعیت را در حضور کارآگاهان شرح دهم.

گفتنی است: با دستور ویژه قاضی میرزایی برای شناسایی پدر و مادر حقیقی دختری که هم اکنون به نام حدیثه» شناخته می‌شود تحقیقات سرهنگ علی بهرامزاده (افسر پرونده) در کنار گروه ویژه کارآگاهان درحالی آغاز شده است که هنوز زوایای پنهان دیگری در این ماجرای وحشتناک وجود دارد و فرضیه‌های مهمی، چون کودک ربایی نیز مورد کنکاش‌های پلیس قرار گرفته است چرا که احتمال می‌رود نام واقعی کودک حدیثه اسماعیل زاده» نباشد و فرد یا افرادی او را ربوده باشند در عین حال بررسی‌های کارآگاهان با راهنمایی‌های قاضی کاظم میرزایی در این پرونده جنایی وارد مرحله جدیدی شده است.

منبع: خراسان


منبع: باشگاه خبرنگاران جوان


بیایید دنیامونو اینقدر شاد شاد بسازیم که دیگه هیچ غصه ای نتونه از پا درمون بیاره . شاد باشیم همون الکی خوش مثل همین خارجی ها

دیدید که مثلا تو بعضی کشورها یه روز دارن به اسم روز خنده به زور میخندن یا حتی به سمت هم گرجه پرتاب میکنن و کلی چیز دیگه ما باس

با جای این مراسمای بد خارجی مراسمای خوبشونو یاد بگیریم انجام بدیم مثلا همین خندیدن . اصلا اینم هیچ اصلا از اونا هم یاد نگیریم خودمون

شاد شاد شاد باشیم موافقین . پس بخند تادنیا به روت بخنده :))))))))))


عاقا فقط اونایی که اسهال دارن مواظب باشن آروم بخندن :دییییییییییییییییییییییییییییییییی خخخخخخخخخخخخخخخخ


سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
”فهمیدن” کار هر آدمی نیست…

احمد شاملو”


منبع:کوکا


این روزها تو گوشه وکنار شهرو روستاهاشاهد حوادث واتفاقاتی هستیم که بدجور دل آدمو به درد میاره .مثل قتل ، غارت ، ، اسیدپاشی و.

چرا واقعا ؟ داریم به کجا می رسیم ؟



امروز شنیدم توی یکی از شهرهای استانمون گوشت گاو مرده به قصابی ها فروختن واونا هم به ملت . چرا واقعا یعنی پول ارزش این رو داره که با جون

مردم بازی کنن ؟ چرا ؟ داریم به کجا میرسیم ؟


شنیدم خیلی قبلتر ها توی رستوران های بین شهری حیوانی رو داشتن ذبح میکردن که بیماری هاری داشته ومیخواستم بخورونن به مسافرای بیچاره

که خوشبختانه مامور بهداشت سر میرسه واون رو منهدم می کنه .لطفا لطفا در خرید از قصابی ها دقت کنید گوشت از هر قصابی نخورید.حتی

رستوران های بین راهی هم دقت کنید حتی الامکان از رستوران های بین شهر کمتر خرید کنید یا اصلا نکنید .

رحم ومرووت تو وجودشون نیست فقط به فکر جیب وپولشون هستن چرا باید اینطوری بشه .



ببینید تفکرکنید .


پشت کنکوری ها شما اینجوری نباشید ها :دی





مرد چیست؟
موجود بد شانسی که موقع تولدش میگن:حال مادرش چطوره؟؟
موقع عروسیش میگن :چه عروس خوشگلی!!
موقع مرگش میگن:بیچاره زن و بچش!!
ولی بعد از مرگش هر خطایی از بچه هایش سر بزند میگن:
تو روح پدرش با این بچه تربیت کردنش!



من اینقدر ساده ام!
.
.
.
زرتی با یه کارت شارژ گول میخورم!
.
.
هر کی خواست امتحان کنه، فقط ایرانسل باشه لطفا



دیروز رفتم نمایشگاه ماشین
یه دونه مازراتی دیدم خیلی خوشم اومد
این ماه حقوقمو بگیرم

.

.

.

یه آژانس میگیرم میرم دوباره میبینمش!




تنها کاری که ایرانیا توش باهم همکاری میکنن چیه؟
.
.
.
تو جاده چراغ میزنن که پلیس وایساده



منبع : نمناک.


یه ماشینی گرفتم که خیر سرم برم آژانس کار کنم بد جور سرم کلاه رفت .عیشم تکمیل شد که یکساعت پیش فهمیدم ترمز دستی ماشین هم

خراب بوده ومن متوجه نشدم چون ماشین توسرازیری نبود که متوجه بشم الان تو سرازیری بودم که فهمیدم :( وازاون بدتر خواستم ماشینو بزنم تو

پارکینگ گرفت به در وخط برداشت :(

اینم از کم شانسی ما .

موندم چطور به خانواده بگم که ترمز دستیش هم خرابه :(

داغونم داغون :(








 

 
دوستان عزیز پیشاپیش عیدتون مبارک  وسال خوب وپربرکتی رو براتون آرزو میکنم .

 



اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است
اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد
پس نوروزتان مبارک که سالتان را سرشار از عشق کند




جدیدترین بسته پیامک‌های تبریک ویژه نوروز ۹۷ //// دپویی عید



باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان
به استقبال بهار می‌روند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند
و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد و نشاط
و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شکوفه‌ها را برگذار می‌نمایند




جدیدترین بسته پیامک‌های تبریک ویژه نوروز ۹۷ //// دپویی عید





وقتی به اون خانواده ای که با هزار دل خوش اومده سفری خاطره انگیز برای خودش وخانوادش و بچه هاش بسازه وقتی به اون کوچولویی که باهزاران شادی عروسکشو تو بغل گرفته ودر این سیل خروشان جونشونو ازدست دادن :( خیلی دردناکه خیلی ،فکرشم عذاب آوره .خدا به بازماندگانشون صبر بده .ان شاالله که دیگه شاهد چنین اتفاقات وحشتناکی نباشیم و بقیه مسافران و هم استانی های عزیز صحیح وسلامت باشن و مصدومان و مفقود شده ها به آغوش خانواده هاشون برگردن.




۱- آیا پاکت نامه‌ای که روی آن تاریخ مرگ تو در آن نوشته شده است را باز می‌کنی؟




۲- آیا حاضری با شخصی شبیه به خودت دوست شوی؟




۳ - اگر یک دستگاه اندازه‌گیری در بالای سر هر انسانی وجود داشت و تو می‌توانستی هر چیزی که می‌خواهی در مورد آن‌ها را بدانی، ترجیح می‌دادی این دستگاه چه چیزی را مشخص کند؟ میزان خوشبختی افراد؟ موقعیت اجتماعی آنها؟ میزان ثروت و دارایی آنها؟ و ….




۴- چه کاری را در میان جمع متفاوت از زمانی که تنها هستی انجام می‌دهی؟




۵- اگر شریک عاطفی تو هرگز متوجه نشود که سهوا (به اشتباه) به او خیانت کرده‌ای، آیا این موضوع را هرگز با او مطرح خواهی کرد؟




۶- آیا تا الان این حس به تو دست داده که امروز ۱۰۰ بار تکرار شده است؟




۷- اگر ن و مردان به طور مجزا در دو سیاره جداگانه زندگی می‌کردند، برای هر کدام از این سیاره‌ها چه اتفاقی رخ می‌داد؟





۸- اگر برای سیر کردن شکم فرزند خود جرمی مرتکب شوی، آیا فکر می‌کنی که آدم بدی هستی یا این جرم از روی اجبار انجام شده است؟




۹- اگر خوشحالی پول بود، تو چه کاری داشتی؟











تقدیم به همه دوستان :))








سلام جاتون سبز دیشب عروسی دعوت بودیم . خلاصه حوصلمون حسابی سر رفت . همیشه تو عروسی ها حوصله ما مردا سر میره فقط

وقتمون رو با حرف زدن میگذرونیم ساعت هم که لامصب ت نمیخوره . :/


تو شهر شما هم قسمت مردا حوصله سر بره یا فقط تو شهرما اینطوره ؟ چرا اخه ؟:/

یه حرکت موزونی بزن برقصی . ای بابا .


نظر یادتون نره.

 

 

 

 


وقتی بچه بودم وتلوزیون سریال پدرسالار رو نشون می دادهمیشه برام سوال بود که خانواده ای به این جمعیتی چرا محمد علی کشاورز(پدرسالار)

دوتا نون سنگگ میگیره؟میگفتم الکیه بابا مگه داریم مگه میشه . تا اینکه خودم نون سنگگ خوردم ودیدم یه ذرش چه قدر پر ملاته .


آیا می دانید زبان فارسی مختصرترین زبان دنیاست ؟ابرو بالا - شکاک



مثال :


معادل جمله میری سریع این کارو انجام میدی وبرمیگردی یک کلمه است : اومدیا lخنده با صدای بلندlخنده با صدای بلندlخنده با صدای بلند



کارت بانکیم گم شد ،رفتم بانک بسوزونمش بانکیه گفت:


"با این میانگین حسابی که تو داری برو خودتو بسوزون،چه کار به کارت بانکیت داری؟"اااوووهدرحال تفکرذهن مغشوش - ذهن درگیر




تا حالا به قیافه شتر مرغ دقت کردین؟!ابرو بالا - شکاک



یه جوری تند تند وسربالا چپ وراستشو نگاه میکنه انگار هافبک وسط بارسلوناست lخنده با صدای بلندlخنده با صدای بلندlخنده با صدای بلند






نشستم پشت میز ومحو خوندن کتابم که دیدم اومده بالای سرم وایساده اونم با لبای آویزون بهم نگاه میکنه آخ که نگاش وچشاش چه معصومانست

با اون چشماش انگار با یه حالتی کودکانه چیزی از من میخواست انگشتای دستش رو در هم قفل کرده بود موهاشو با یا حالتی خوشگل به صورت کج

حالت داده بود چه م شده بود حالت موهاش به صورتش یه حالت بچه گانه داده بود و دوست داشتنی .چشماش حالت یه دختر بچه ی کوچولو

که با التماس چیزی رو میخواد بود . گفتم جون دلم عزیزم چی شده چیزی میخوای ؟ لباش و برچیدگفت اوهوم وهمزمان سرشو ت داد .گفتم چی میخوای خوشگلم ؟


گفت حوصلم سر رفته ؟

گفتم الهی فدات بشم من پاشو لباستو بپوش بریم بیرون .


گفت واقعا ؟


گفتم اوهوم یهو انگار از خوشحالی بال در اورده باشه خوشحال وسرمست و درحالی که میخندید دستاشو باز کردو پریدو بوسم کردو بغلم کرد .

بعد که ازم جدا شد دیدم داره به لپام نگاه میکنه وخنده ریزی میکنه وسریع پرید تو اتاق تا لباس بپوشه .

من که معنی نگاش به لپامو و خندش رو نفهمیدم بی اهمییت کتابمو بستم گذاشتم روی میز رفتم به سمت حیاط چه هوای خوبی بود .

یه کش و قوسی به بدنم دادم وبه سمت گل رز قرمزی که تو باغچه بود وعمیق بو کشیدم .

برگشتم تو خونه دیدم آماده شده وبا لبخند نگام می کنه وتوچارچوب در واستاده به سمتش رفتم بغلش کردمو بوسه ای برگونه هاش زدم و رفتم

که لباس بپوشم . از جلو آیینه  که عبور کردم یه لحظه روی لپام جای چیزی قرمزدیدم گفتم این چیه برگشتم به سمت آیینه ونگاه کردم ویادم اومد

ماجرا چیه وخنده ای بر لبانم اومدو دلیل خنده یار را متوجه شدم واز شیطنتش خندم گرفت .جای لبای رژلبی یار برگونه هایم هنگام بوسه

شیرینش برجای مونده بود .آخ چه زیبا ودلربا بود جای لبهایش بر گونه هایم .

توی پارک دست به دست هم قدمن میرفتیم که چشمش به گلهای زیبای با غچه افتاد ،گفت میشه ؟

گفتم چی عزیز دلم ؟

گفت عکس.

گفتم آره وبا خوشحالی به سمت گلها رفت وژست گرفت وانگشتهای اشارش  را یکی به سمت بالا ویکی به سمت دیگری گرفت و سرشو کج

گرفت و لبخند همیشگی زیبایش را بر لب آورد و چلیک صدای عکس گرفتن .


روی نیمکت مشغول کتاب خوندن بودم یار هم مشغول جمع کردن بهار نارنج بود که  یه لحظه  دیدم غیبش زده واثری از اون نیست گفتم حتما

بچه ای دیده ومشغول بازی با اون بچست خیلی به بچه ها علاقه خاصی داره .

که دیدم پشت گردنم خیس شد ویهو یه عالمه آب ریخته شد تو لباسم سریع بلند شدم و یار را دیدم که پشت سرم وایساده وداره به من میخنده

وشیطنت رو از چشماش میخونم به سمتش دویدم اونم جیغ بلندی کشید و فرار کرد چون کفشاش پاشنه دار بود نتوست در بره وسریع گرفتمش

کاسه آب رو از دستش گرفتم وبردم بالای سرش درحالی که هنوز اشک خنده در چشماش بود گفت نریزی ها می کشمت اگه ریختی

وخخخ من آب وریختم پشت سرش و سریع در آغوشش گرفتم .


دختره پست گذاشته :

اسممون و گذاشتن :ملیکا
خاله و دخترخاله ها بهم می گن : mel mel
دایی تا بهم میرسه میگه: مَلَکا ذکر تو گویم که تو پاکیو خدایی…
پسردایی کوچیکه ام بلد نبود بگه ملیگا میگفت: پیتیلا
بهنوش میگه: پیتیکا
عطیه میگه:ملی
استاد زبانمون آقای چمنی می گفت :میــلــیــکا
بعضی از فامیل های بابام میگن: مَـــلیکا
بعضی از دوستان عنایت دارن میگن : مِـــلیک
دخترخاله کوشولوم میگفت: میخا
حالا شده: میکا
بعد عمه ام امشب اس داده: چطوری پولیکا؟؟؟؟؟!!!! ­!!
اینجور اسم با مسما و انعطاف پذیری دارم من



داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود
و داشت می افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود.
رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید.
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد بهش گفتم :
پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟
یدفعه دو دستی زد تو سرشو گفت :
اصغر پس ننت کوووووووو؟؟!!!!



دوستان عزیز بهم مشاوره میدید لطفا؟
به نظرتون بعد از این که فوق لیسانسم رو گرفتم
فلافلی بزنم یا آب هویجی !?!?



بدترین شکستمو وقتی خوردم که…
با عشق و امید گره هندزفریمو باز کردم ولی…
دیدم گوشیم شارژ نداره…
هنوز کمر راست نکردم!!!




مرغ عشقه داریم!صدای ترمز دستی میده



منبع:بیتوته


بچه که بودم تصور من از خدا یه جوان با پیراهن آستین کوتاه بود که دمپایی پوشیده ودر کنار یه گودال خاکی نشسته و دورتادور گودال مثل بیابون

وبرهوته و ما توی اون گودالیم وخدا اون بالا نشسته ونظاره گر ماست . واز اون بالا مراقبه ما خطایی نکنیم .



سحرسجاده ات راچون گشودی

وبامعبودخود خلوت نمودی

وخواندی خالقت راعاشقانه

واشکی هدیه کردی دانه دانه

توراجان علی مارادعاکن

دعا بر عبد ناچیز خدا کن



شب قدر شب بیدار شدن است ، نه بیدار ماندن دعا کنیم بیدارشویم

اگر یادتان بود و باران گرفت ، دعایی به حال بیابان دل ما هم بکنید

التماس دعا در این شب عزیز

منبع :نمناک







مظاهری مسئول دفتر امام جمعه شهرستان کازرون در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز، اظهار کرد: مراسم تشییع امام جمعه کازرون در روز شنبه 11خردادساعت ۱۷ بعد از ظهر  در این شهرستان برگزار می‌شود.وی ادامه داد: پیکر مرحوم حجت الاسلام خرسند از خیابان ارشاد (مکان شهدای گمنام) به سمت میدان شهدا و از آنجا به مصلی نماز جمعه این شهرستان انتقال و در همان جا به خاک سپرده می شود.

حجت‌الاسلام محمد خرسند امام جمعه کازرون ساعت ۳ و نیم بامداد ۲۳ رمضان روز هشتم خرداد پس از بازگشت از مراسم احیا توسط فردی با ضربات چاقو مورد حمله قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد، اما به علت عمق جراحت در ناحیه شکم، در بیمارستان کازرون جان باخت.

حجت الاسلام خرسند، تحصیلات دوره ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان کازرون گذراند و پس از آن با علاقه‌ای که از کودکی به ت داشت، در مهرماه سال ۱۳۶۴ وارد حوزه علمیه کازرون شد.

دروس سطح را در حوزه علمیه کازرون از محضر حضرات آیات ایمانی، بنیادی و حضرات حجت الاسلام والمسلمین حمیدی، کرمانی و هدایتی گذراند و بعد از عزیمت به قم درس کفایه را نزد حضرات حجت الاسلام والمسلمین محمد جواد فاضل لنکرانی و مرحوم فاضل هرندی خواند. در مقطع درس خارج از محضر حضرت آیات عظام مکارم شیرازی، جعفر سبحانی و نوری همدانی و حضرت آیت‌الله حاج شیخ محسن فقیهی بهره برد.

مرحوم خرسند از سال ۱۳۶۲ در حالی که در کلاس اول دبیرستان مشغول به تحصیل بود، به جبهه اعزام شد و تا پایان جنگ به صورت متناوب در جبهه حضور داشت. وی ۳ مرتبه مجروح شد و دارای ۲۰ درصد جانبازی بود.

حجت الاسلام خرسند در دهه ۸۰ امام جمعه شهرستان کازرون شد.

شهرستان کازرون در ۱۲۰ کیلومتری غرب شیراز قرار دارد.




منبع : باشگاه خبرنگاران جوان



سرهنگ کاووس محمدی معاون اجتماعی فرماندهی نیروی انتظامی فارس در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز، گفت: در پی اعلام مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ در ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بامداد امروز مبنی بر چاقو خوردگی امام جمعه شهرستان کازرون، بلافاصله ماموران انتظامی در محل حادثه اعزام شدند.

وی ادامه داد: در بررسی‌های اولیه مشخص شد حجت الاسلام والمسلمین محمد خرسند امام جمعه این شهرستان توسط شخصی به هویت معلوم در مقابل منزل خود بوسیله چاقو از ناحیه شکم مجروح و ضارب متواری شده بود.

سرهنگ محمدی تصریح کرد: مصدوم بلافاصله توسط عوامل اورژانس به بیمارستان انتقال داده شد که به علت شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد.







منبع : باشگاه خبرنگاران جوان


خوب دیگه بچه ها وقت رفتنه کاری ندارید با من .

خوبی بدی هرچی از من دیدید حلال کنید .

چمدونمو بستم که برم . کم کم باس آماده بشم واسه رویت :دی


بله دیگه من میرم اماده بشم که رویت بشم وعید بشه دیه :دییییی


چیه نکنید توقع داشتید که بگم میخوام وبمو ببندم هان ؟ واقعا که جای شما رو تنگ کرده بودم ؟ بروید توبه کنید به درگاه خدا :دی

از شما چنین توقعی نداشتم :دی

برم که دیر شد فعلا :دی


برخی از افراد علی رغم انجام تمام نکات بهداشتی با بوی بد پاها مواجه می‌شوند؛ اختلالی به‌ظاهر که کوچک که در برخی مواقع ممکن است تصور افراد را در مورد شما تغییر دهد؛ پیش از هر چیزی به یاد داشته باشید که استفاده از کفش و جوراب مناسب اصلی ترین عامل برای رعایت بهداشت پاست.

برای درمان این مشکل کافیست چهار تا پنج چای کیسه‌ای را در یک لگن پر از آب گرم قرار دهید؛ دو سوم لگن را با آب داغ پر کرده و چند دقیقه صبر کنید تا چای‌ها دم بکشند، کیسه‌های چای را بردارید و پای خود را به مدت ۱۰ تا ۱۵ دقیقه در این آب خیس بگذارید.

این روش را ۲ بار در روز تکرار کنید تا آلودگی‌های پنهان و دور از دسترس از پاهای شما پاک شوند.



منبع : باشگاه خبرنگاران جوان بخش دانستنی ها


رفته بودم قنادی واسه خالم شیرینی نارگیلی بگیرم همون که رفتم از پشت ویترین چشام به جمالش روشن شد چه رنگ و رویی چه خوشگل بود.

هر چی توصیفش کنم بازم کمه .

نمیدونم چقدر داشتم نگاش میکردم ولی طولانی بود. مغازه شلوغ بود واسه همین با خیال راحت نیگاش میکردم مگه میتونستم نگامو ازش بردارم

غیر ممکن بود سخت بود .


خلاصه دیگه داشت آب دهنم راه میفتاد .

آخه مگه میشه نون خامه ای رو از پشت ویترین دیدو چش ازش برداشت یا آب دهنت راه نیفته . خلاصه اون چشمک عاشقونه کار دستم داده نون

خامه ایرو گرفتیم :دی


شکمو هم خودتونید :دی




آقا تصور کنید دعوت شدید خونه اقوام حالا ناهار یا شام و غذای مورد نظر اون غذایی هست که به شدت ازش متنفر هستید و دوست ندارید

خوب حالا میخوام بگید عکس العمل شما در اینو مورد چیه چیکار میکنید ؟ آیا مجبوری میخورید ؟ یا که نه . با ذکر توضیح بنویسید .



دعوت میکنم از جناب قدح ، جناب زیتون ، خانم واران ،خانم ام اسی خوشبخت ،خانم بهار و دیگر دوستان .


آقا فرض کنید زیاد سیر یا پیاز خوردید ویهو یه کار فوری پیش اومد که مجبورید با یه نفر هم صحبت کنید . برای اینکه بوی سیر طرفو اذیت نکنه چیکار میکنید؟ و اینکه این کلماتی که قرار به کار ببرید یه کلماتیه که مثل این میمونه اداش که داری هاااااااااع میکنی تو صورت طرف.


عاقا نخند جواب بده فکر کن یهو برات پیش میاد نمیدونی چیکار کنی . :دیییییییییییییییییی


ببینید کیبورد رایانه  برادر زیتون رو :دی
 
 
 
 
 
 
 
مبهم زنگ میزنه به گلاب میگه :برو تو سایت دانشگاه نمره هامو نگاه کن فقط جلوی بابا تابلو نکن، اگه یک درس افتاده بودم بگو سلام علیکم اگه دو تا درس بود بگو سلام علیکم و رحمت الله اگه سه تا درس بود بگو سلام علیکم و رحمت الله و برکاته!!خلاصه یه جور که بابا متوجه نشه.گلاب هم رفت چک کرد به حالت شوک زده زنگ زد بهش گفت:السلام علیکم و رحمت الله و برکاته ان الله و ملاءکته یوصلون علی النبی یا ایهاالذین امنو سلو علیهم وسلمو تسلیما !!!!!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
 
 
 
 
 
برادر بهنام و دوست دخترش :دی
 
 
 
 
 
 
واران با دوستاش تصمیم گرفتند برن بیرون بعد از چهار ساعت چونه زنی بر سر اینکه کجا برن به نتیجه رسیدن اما دو دقیقه بعدش کنسل شد
چون واران به الهه گفته خرس گنده : دی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
 
 
 
 
 
میگن داداش ابوالفضل از آموزشی سربازی که برگشت باباشو دم در دید که ریشاش بلند بلند شده چشاش مثل کاسه خون وبه افق خیره شده
و خیلی غمگینه دوید باباشو بغل کردو گفت بابا چی شده ؟ باباش یه نگاهی بهش انداخت و به داخل اشاره کرد .رفت داخل دید داداشش
دم در سالن نشسته و اونم ریشاش بلند بلند شده و چشاش مثل باباش کاسه خون گفت داداش ترو خدا بگو چی شده من طاقتشو دارم بگو.
 
داداشش بلند شد یه نگاهی بهش انداخت و بعد یه لگد بهش زدو گفت میخوای بری دیگه ماشین صورت تراشی واسه چی با خودت میبره :دییییییییییییییییییییییییییییییی
 
 
 
 
 
یادتونه محبوبه شب گفت رفتم موهامو بابلیس کردم کلی ذوق کردم ؟ این کلیپ لو فتش از شبیه که میخواسته بره عروسی وموهاشو بابلیس کرده:دی
 
 
 
 
 
 
 
اینم ترفند برادر قدح برای خوابیدن سر کلاس :دی
 
 
 
 
 
 
 
 
خخخخخخخخخ باشد که خوشتون اومده باشه :دی
 
 
 

مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شد دستشو باز کنه و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد !
مرد موهاش بلند نیست که توی بی کسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همه دنیا !
مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی بشه !
مرد حتی درداشو اشک که نه ، یه اخمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش !
یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت : میم … مثلِ مرد !”


منبع: روزانه




یادمه تو سالای هفتاد کنکور اینقدر سخت بود که غش و زعفی و افت فشار خون  زیاد بود به طوری که پزشک و رستار واورژانس تو مراکز امتحان آماده بودن ولی الان کنکور راحت شده ولی بازم یه عده استرس دارن با خودم میگم اگه اینایی که الان کنکوری هستند اون زمان بودن چیکار میکرذن؟

هوم؟


29 سال پیش مثل امروز بود که زمین به خودش لرزید و بسیاری از مردم رودبار ومنجیل بی خانمان کرد .


زمین‌لرزه رودبار _منجیل' در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد به وقت ایران در پنجشنبه ۳۱ خردادماه ۱۳۶۹ (برابر با ۲۰ ژوئن ۱۹۹۰ در ساعت ۲۱ به وقت گرینویچ) در نزدیکی شهر رودبار و روستاهای تابعه در استان گیلان و شمال شرق استان زنجان بروز نمود و تا شعاع ۱۰۰ کیلومتری از مرکز زمین‌لرزه موجب خسارات جانی و مالی فراوان گردید. ارتعاشات حاصل از امواج لرزه‌ای در استان‌های زنجان و گیلان و در بخش‌هایی از استان‌های آذربایجان شرقی، تهران، مرکزی، مازندران، سمنان، همدان،قزوین و کردستان به مدت حدود ۶۰ ثانیه احساس گردید و موجب وحشت عمومی شد، لیکن خسارات جانی و مالی به همراه نداشت. این زمین‌لرزه در یک منطقه پرتراکم از نظر جمعیت اتفاق افتاد، به‌طوری‌که علاوه بر روستاهای موجود در منطقه چندین شهر مهم کشور نیز تحت تأثیر آن قرار گرفتند. کانون زله در عمق ۱۹ کیلومتری زمین اعلام شد هرچند که به دلیل نبود تجهیزات کافی در آن زمان امکان خطا در تخمین عمق زمین لرزه وجود داشته همان‌طور که در اعلام کانون زمین لرزه مرتکب خطا شده و کانون آن را رشت و دیلمان اعلام کردند. در این زمین لرزه علاوه بر حدود ۳۷٬۰۰۰ نفر که جان خود را از دست دادند، بیش از ۲۰۰ هزار واحد مسی تخریب شده و خسارات عمده‌ای به تأسیسات و اماکن عمومی در استان‌ گیلان که متأثر از این زمین‌لرزه بودند، وارد آمد و حدود ۵۰۰٬۰۰۰ تن نیز بی‌خانمان شدند.

منبع: ویکی پدیا











آقا این گوشی های اندروید واقعا رو مخه مثلا  میخوای یه پیامو ارسال کنی میزنی ارسال نمیشه ولی یه پیامو نمیخوای ارسال بشه دستت میخوره کنارش ارسال میشه میخوای یه برنامه رو ارسال کنی ده بار میزنی روی برنامه باز نمیشه ولی یه لحظه دستت میخوره رو صفحه ده تا برنامه باهم باز میشه چرا  ؟:/


یادمه تو سالای هفتاد کنکور اینقدر سخت بود که غش و ضعفی و افت فشار خون  زیاد بود به طوری که پزشک و پرستار واورژانس تو مراکز امتحان آماده بودن ولی الان کنکور راحت شده ولی بازم یه عده استرس دارن با خودم میگم اگه اینایی که الان کنکوری هستند اون زمان بودن چیکار میکردن؟

هوم؟



++ بعدا نوشت :عاقا کنکوری ها اعتراض کردن که نخیر کنکور سخته . عاقا ما شکر خوردیم کنکور آسون نشده خوبه .


کُزت اگه میدونست تا دخترای ایرانی دو تا استکان میشورن میگن:
یک کزت هستم”

همون موقع جلوی خانواده تناردیه خودسوزی میکرد!:دی خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ




عاغاااا

یه رفیق دارم خونشون روبروی تالاره

هر شب میره وسط مجلس میرقصه

خونواده داماد فکر میکنن فامیل عروسه

خونواده عروس فکر میکنن فامیل داماده

.

.

.

دو تا پنجاهی شاباش میگیره

شامشم میخوره میاد خونه

آماده میشه برا شب بعد

ماهی 3 ملیون درامد

هی بگید کار نیست



پیر زنی رفت داروخانه تا برای درد مفاصلش دارو بخره. . .

.

.

صندوق دار داروخانه بهش گفت:

خوشکل خانم امر بفرمایید.

پیزنه فوری کمرشو راست کرد گفت:

رژ لب میخواستم عزیزم

این است قدرت کلمات


از آزادی سوار تاکسی شدم تا صادقیه می گم چقدر شد؟ می گه 2000 تومن
می گم همش دو قدم راهه 2000 تومن!
می گه اینطوری قدم برداری شلوارت پاره میشه!



دیروز رفتم میوه فروشی، 5 هزار تومن دادم به میوه فروشه گفتم:

گوجه سبز بده!

کف دستش یه گوجه سبز بود بهم تعارف کرد

منم برداشتم انداختم بالا و در یه حرکت قورتش دادم

گفتم :خوبه؛ پوست نازکم هست!

چند لحظه گذشت

میوه فروشه گفت:چیزه دیگه ای هم میخواستید؟

گفتم :آره دیگه؛ 5 تومن گوجه سبز

گفت :همون بود که خوردیش

هیچی دیگه.

منو میگی الان بغض گلومو گرفته که چرا بیشتر مزش نکردم؟

چرا نمک نزدم؟

چرا گوشه لپم نگهش نداشتم؟

آخه چرا سریع قورتش دادم؟

آخه چرا؟

صدای خرچ خرچشم حتی نشنیدم خاک تو سرم

خداااااااااا



دیروز رفتم پارک دیدم یه دختره خیلی غمگین رو نیمکت نشسته و به زمین نگاه میکنه

رفتم یه گل چیدم و دادم دستش

پرسید:ماله منه؟

گفتم بله

یه لبخند گوشه ی لبش نشست

بعد رفتم به باغبون گفتم:اون دخترو میبینی اونجا نشسته؟ هر روز میاد گلهای پارک رو میکنه!

باغبون هم با بیل افتاد دنبالش

پس چی!!!

فکر کردی من اهل این جلف بازیام؟؟

فقط میخواستم ببینم یه دختره غمگین با چه سرعتی میتونه بدووه


منبع: نمناک.


تصور کنید رفتید تو بانک هنگام نشستن شلوارتون پاره بشه :دی


تو دانشگاه باشی یه قدم بلند برداری شلوارت پاره بشه :دی


تصور کن تو دانشگاه رفتی پشت تابلو یهو ماژیک یا خودکارت بیفته خم بشی برداری شلورات پاره بشه :دی


تصور کن وسط خیابون خم بشی چیزی برداری شلوارت پاره بشه :دی


نخند فاجعست خو پای آبرو وحیثت وسطه .


راستی توی اینجور موقعیتا چیکار میشه کرد؟ چطور باس جمع و جورش کرد؟ اصلا میشه ؟ چطور باس راه بریم :دی


خخخخ نظرتونو بگید :دی



 عنوان این پست رو شما بگید؟

اکثر شغلهایی که وجود داره علاوه بر بعد شغلی که داره یه بعد اون به منظور رفاه حال مردم  هم داره اما

متاسفانه اون بعد رفاه حال مردم  نادیده گرفته میشه وفقط هدف شده کسب سود منفعت خودشخص

مثلا همین وسائل نقلیه عمومی رو .حالا شهرهای بزرگ خوبه خط بندی هستند ول شهرهای کوچک نه

هرکی هرمسیر بخواد میره دیگه بقیه هم هیچ حالا این به کنار اون مسیری هم که نمیره  به مشتریش

میگه اگه فلان قیمت بدی میبرم خداییش این انصافه که تاکسی دار که بیشترین وظیفش رفاه حال مردمه

اینطوری رفتار کنه؟ بعضی از مسیر ها هم که باهم شوروقول میکنند ویه قیمت گزاف میگیرن که بازهم

انصاف نیست .اگه یه بنده خدا برای  تاکسی وایستاد  وتاکسی اونو نبرد اتوبوس هم که نزدیکه وداره میاد ومیبینه

این شخص برای تاکسی ایستاده وتاکسی نبرده وحالا میاد سوار اتوبوس شه راننده اتوبوس اون شخص رو

سوار نمیکنه به جریمه اینکه میخواسته سوار تاکسی شه به نظر شما این انصافه؟(توشهرهای بزرگ

سوار وپیاده شدن فقط درایستگاه هست اما شهرهای کوچک در غیر ایستگاه هم سوار وپیاده میشند)

دیده شده  به بهانه نبود پول خرد از دادن بقیه پول مشتری سرباز میزنن البته باعرض خواستن پوزشش حالا

خدامیدونه این راننده دروغ میگه که پول خرد نداره یاواقعا پول خرد نداره .بعضی وقتها هم یه نفر تاکسی برای فلان

مسیر میگیره بعد در طی مسیر راننده یه مشتری دربستی میخوره بهش واون مشتری که خواسته

فلان مسیر بره رو بین راه یادرمسیری که منتهی میشه به مسیرش پیاده میکنه ومیگه نه من گفتم همین جا

پیاده میکنم یا نه فلان مسیری که شما گفتی نمیرم و همینجا پیاده میکنم بازم به نظر شما درسته که به خاطر

یه هزینه بیشتر بامشتری این فتار بشه به دروغ؟در حالی که  حق بااون مشتری هست که اول سوار شده؟

حداقل میتونست اول مشتری که اول سوار شده برسونه بعد مشتری دربستی.اما اینم بگم که بعضی از راننده

های تاکسی ها خیلی بانصاف باعدالت هستند.حتی بعضی از راننده ها هستند که هزینه وسیله ای که همراه

داره طرف رو ازاون مسافر میگیرن اما افراد خوش انصاف نه .


مواد لازم:

1عددطناب

2جورابی که 365روز شسته نشده باشه

3.مایع کشک

طرز تهیه:

مایع کشک را در جوراب ریخته ودرب آن را بابند بسته وبه طناب آویزان کرده یابه بند رخت تا خوب جابیافتدو ترش

مزه شده وبوی عطر جوراب در آن نفوذ کند وخوش طعم و خوش عطر وخوش بو شود خخخخخ بعد از چندساعت

کشک شما آماده مصرف میباشد خوش طعم خوش عطر وخوش مزه خخخخخخخ



الفراررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر :)))))))))


اگر به سوالات زیر پاسخ درست بدهید یعنی شما درک صحیحی از مراسم ازدواج و حواشی آن دارید و می‏توانید برای مزدوج شدن اقدام کنید:

 

1- چرا زن‏ها مهریه می‏گیرند و مردها مهریه می‏دهند؟
الف- چون عدالت رعایت شود!
ب- ای آقا! حالا کی داده کی گرفته؟
ج- مهم عشق و علاقه است!
د- چون آقای داماد دست از پا خطانکنه

 

2- به هدیه خانواده عروس به اطرافیان داماد چه می‏گویند؟
الف- خلعتی
ب- جارخته
ج- جارفته
د- چیزی نمی گویند

 

3- خانواده عروس در شب حنابندان در جواب شعر حنا حنا آوردیم، دختر تونو بردیم» چه می‏کنند؟
الف- می‏گویند حنا حنا ارزونیتون، دختر نمی‏دیم بهتون» یعنی کلا همه ملت سر کارند.
ب- زبان درازی می‏کنند.
ج- می‏گویند نوش جونتون» و یا کاشکی زودتر می بردین»

 

4- از بیت امشب چه شبیست شب مراد است امشب. بادابادا مبارک بادا» چه نتیجه‏ای می‏گیریم؟
الف- اسم داماد مراد» است.
ب- مبارک باید بدود.
ج- شنیدن این شعر برای بچه‏ها مناسب نیست.
د- عروسی تمام شده ؛ به خانه تان بروید.

 

5- چرا به هدیه سر عقد داماد به عروس زیر لفظی» می‏گویند؟
الف- چون زیر میزی» نمی‏شود بگویند.
ب- چون عروس گول زنک» نمی‏شود بگویند.
ج- چون کادو را زیر زبان عروس می‏گذارند.

 

6- به فاز سوم پروژه ازدواج، که قبل از عقد و بعد از بعله برون برگزار می‏شود، چه می‏گویند؟
الف- مادر زن سلام
ب- مادر زن بای بای
ج- خرید عروسی
د- خرج و مهر برون!

 

7- در بیت باز شود دیده شود بلکه پسندیده شود» چه چیزی باید باز شود؟
الف- تمام کمد ها و کابینت های منزل عروس
ب- کادوهای فامیل
ج- بخت دخترهای فامیل که همین شعر را دارند جیغ می‏زنند!

 

8- جای خالی را پر کنید و برداشت خود را از این شعر بگویید: چرا . ندادین؟ کنار دریا ندادین؟»
الف- قلیون، داماد معتاد بوده
ب- ویلا، ماشاالله رو که رو نیست!
ج- اس ام اس، مهمان‏ها سر زده از شمال اومدن

 

9- پدر عروس شب عروسی جلوی در تالار چه کار می‏کند؟
الف- بشکن می‏زند.
ب- شاباش جمع می‏کند.
ج- مراقب است داماد فرار نکند.


ساعت 8صبح اتاق دردونه میلیاردرمعروف:

سارا دختر یه دونه ودردونه میلیاردرمعروف آقای گرجی پور طبق معمول همیشه در خوابی ناز به سرمیبرد وانگار نه انگار که کلاس ودرس دارد

تابه حال به علت غیبتهای بی جهت وی بارها از مدرسه اخراج گردیده است نامبرده 3مدرسه تعویض کرده است .یعنی 3مدرسه عذر نامبرده را

خواسته اند لااقل دردونه یه دونه جناب گرجی پور درس خوان هم نیست که به دلیل درس خوان بودن وی اورا نگه دارند .حتی پولهای پدر وی

هم نتوانست از اخراج او جلوگیری به عمل آورد.

سارا طاق باز روی تخت خواب به خوابی عمیق فرو رفته است درحالی که آب دهانش از بین لبهایش جاری است و متکای وی را حسابی خیس کرده

گویی لیوان آب را روی ان خالی کرده اند .دردونه جناب گرجی برعان همسن وسال خود از لباسهای تنگ وچسبان بی زار است وشاید

تنها نکته مثبت درمورد وی همین مورد باشد وهمین بسی جای شکر دارد طبق عادت همیشگی پیراهن بسیار گشادی بر تن داشت که اندام او در این

پیراهن گم شده بود به طوری که اگر سراو مخفی باشد فکر میکنی پیراهنی بر روی تخت افتاده است ویه دامن بسیار بلند وگشاد .دستهایش رانیز

طبق عادت همیشگی اش بهسان وزنه برداران که وزنه میزنندبه سمت بالاوروی متکایش انداخته بود .

چهره بسیار زیبایی وجذابی داشت چشمهای درشت وعسلی ابروهایی کم پشت به گونه ای که فکر میکنند دست زده است دماغی  باریک ولبهای

موزونی داشت برعکس پدرومادرش که چهره ی زشت وکریی داشتند .

آقای گرجی پور به عادت همیشگی اش مشغول رسیدگی به گلدان ها وگلهایش بود وهمسرش شادی خانم پشت تلفن مشغول غیبت کردن بود !

برعکس دیگر پولداران دیگر خانواده گرجی خدمتکاری نداشتند واز داشتن خدمتکار بی زار بودند.

جناب گرجی پور که مشغول رسیدگی به گلدانهای عزیزش بود زیرلب آوازی زمزمه میکرد که صدای بلند گوشی مبایلش اورا از حال خود خارج

کرد .

به سمت گوشی خود رفت وجواب داد :الو بله بفرمایید

مدیر مدرسه دردونه گرجی پور:الو سلام محسنی هستم مدیر مدرسه سارا.

جناب گرجی پور:اوه بله سلام خانم محسنی احوال شما .

امروز هفتمین هفتست که دخترتون به مدرسه نمیادومن مجبورم عذرش رو بخوام

گرجی پور:اوه خانم محسنی حالا چرا اینقدر سختگیر اخراج واسه چی یه تعهدی ،جریمه ای چیزی اخراج چرا؟

جناب گرجی پور کار دختر شما ازتعهد جریمه گذشته میگم هفت هفتست اصلا نیومده .

لطفا بیاید پرونده اش رو ببرید ما درحق دختر شما خیلی لطف کردیم تا الان هم اخراجش نکرده بودیم .

گرجی پور:بله بله حق باشماست من از شما عذر میخوام الساعه خدمت میرسم برای بردن پروندش .

جناب گرجی پور که خون خونش را میخورد با عصبانیت به سمت خانمش رفت و گفت :فکر کنم دخترمون باید دیگه قید درسشو بزنه این چهارمین

مدرسه ای بود که اخراجش کردن دیگه آوازش تو کل منطقه پیچیده هیچ مدرسه ای قبولش نمیکنه هرجا که میری میگن همونی نیست که غیبتش

زیاده ؟

شادی خانم :گوشی شوکت خانم .چی اخراجش کردن؟وا!واسه چی؟

جناب گرجی پور با حرص فراوان گفت:واسه غیبت ضاهرا مادر ودختر دستی تمام در غیبت دارن دختر غیبت از

مدرسه ومادر غیبت از فامیل.

شادی خانم: وا!

خوب حالا چیکار کنیم اینطوری که دخترمون از تحصیل عقب میفته بچه های فامیل از اون جلو میزنن

جناب گرجی پور:نه که حالا خیلی هم درس بلدن وباسواد تشریف دارن توی مدت تحصیلشون غیبتشون بیشتر از

حضورشون بوده .

وای من دیگه دارم دق میکنم از دست این دختره .





روز عزیزای دل بابا
ناموس داداشا
هووی مامانا
دخی منگولا
جینگول مینگولا
روز دختر خوشگلا مبارک




عرضی ندارم بانو
فقط یادت باشد امروز که دختری
در آینده مادر دختر دیگری هستی
و روزی می‌آید که مادر بزرگ می‌شوی
پس جدا از همه ناپاکی‌ها، تو پاک بمان!
روز دختر مبارک






دختر چیست؟
موجودی است که فقط شیطونی‌اش به یه دنیا می‌ارزه
روز دختر مبارک




من از تو گلبنی بهتر ندیدم / ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم
میان این همه گل‌های عالم / گلی خوشبوتر از دختر ندیدم
روز دختر مبارک


دخترا روزتون مبارک.


خوب حالا بریم سراغ هدیه تون



دیگه بپذیرید :دی هدیه ای بهتر از این پیدا نکردم بهتون میاد صورتی وگلدار هم هست :دی حالا دیگه با خیال راحت کوزت شید :دی


خخخخخخخ



چرا بعضی خانم ها یا دخترا با اینکه میدونن طرف زن داره باز با اون شخص ازدواج میکنن؟برای من واقعا سواله؟آیا احساس اون زن رو درک نمیکنن؟اصلا فکر نمیکنن یه روزی هم همین بلا سر خودشون بیاد؟احساس و عاطفش کجا رفته؟آیا به بچه های و همسر اون فرد فکر میکنه که ممکنه چه به روزش بیاد؟


مدرسه ی دردونه :

آقای گرجی پور که حسابی از خجالت عرق میریخت آروم آروم به سمت دفتر مدرسه می رفت هرچه به دفتر

نزدیکتر میشد قلبش به شدت میتپید گویی میخواست

از سینش بیرون بزنه  نزدیک دفتر که رسید صدای دادو بیداد خانم محسنی اورا میخکوب کرد ظاهرا داشت

سردانش آموزی دادو بیداد میکرد خواست به راهش

ادامه بده که یکی از دفتر مثل باد بیرون پریدو همزمان خودکاری از دفتر به بیرون پرتاب شد خوب که دقت کرد

دخترکی لاغر اندام بود که شیطنت از چهره اش میبارید

ولبخند موزیانه ای بر لب داشت با لباس فرم تنگی که پوشیده بود بیرون جست وبه آقای گرجی پورخورد کرد اما

آقای گرجی پور سریع خودش را کنار کشیدودخترک هم

جستی زدو فرار کرد وبه سمت حیاط دوید .آقای گرجی پور آب دهانش را قورت داد و درزدو وارد دفتر شد خانم

محسنی که روبش را سمت دیوار کرده بود واز عصبانیت

قرمز شده بود چون فکر میکرد باز آن دخترشروشیطون است با عصبانیت دا وبه سمت دختر روکرد چی میخواید

که آقای گرجی پوراز ترس 6متربه هوا پریدوبه

سمت در فرار که با مستخدم مدرسه که چای آورده بود برخورد کردوهردو نقش برزمین شدن واستکانهازمین خورد

وشکست  خانم محسنی که  چشمش به

آقای گرجی پور افتاد ومتوجه اشتباهش شده بود وحسابی شرمنده شده بود سریع به سمت آقای گرجی پور رفت

وعذر خواهی کرد وگفت حال شما خوبه ؟

طوریتون نشد شرمندم فکر کردم این دختره چشم سفیده اعصاب واسه ما نذاشته همین روزاست که اخراجش

کنم وباز بی خبر باعصبانیت داد زد برزویی

دختره چش سفید مگه گیرم نیفتید که بازگرجی پور ترسیدو 2متر به هوا پریدومستخدم مدرسه که بلندشده

بودوچونش درد میکردوداشت چونه هاشو میمالید

که باز کله گرجی پور خورد به چونش ودادش رفت هوا .

ای وای شکست شکست خانم محسنی شکست  .

خانم محسنی جیغ بلندی کشیدو گفت آقای ارجی کجاشکست کولی بازی در میاری پا شو ببینم از دست این

دانش آموزا بکشیم از دست تو هم بکشیم .

اقای ارجی گفت بابا شکست داغون شدم که باز خانم محسنی جیغ چنان تیزی کشید که پرده ی گوش

گرجی پور سوت کشید وسه متر به هوا پرید

فرار را بر قرار ترجیه دادوگفت ببشخید خانم محسنی الان سرشما شلوغه باشه برای یه روز دیگه میام پرونده

دخترمو میگیرم با اجازه ودر دلش گفت

الفرار .

آقای ارجی نیز که از جیغ خانم محسنی هم ترسیده بود وهم گیج شده بود از ترس به سمت در گریخت که به در

خوردو زمین افتاد باز بلند شدو رفت

بیرون .

خانم محسنی نیز که حسابی عصبانی بود اعصابش خرد خرد شده بود گفت خدایا منو بردار تا ازدست اینا یه نفس

راحت بکشم وزد زیر گریه .

منزل گرجی پور:

دردونه نشسته بود پای تی وی ومشغول بازی ایکس باکس بود.اون عاشق بازی فوتبال وکلا بازی های پسرونه بود

وتیم مورد علاقش هم ایتالیا بود

وغیر ممکن بود بازی فوتبال کنه وتیم دیگه ای غیر از ایتالیا رو انتخاب کنه اینقدر بازی کرده بود که دیگه حسابی

فول شده بود وتونسته بود تیم

برزیل رو گلبارون کنه دردونه که حسابی از بردش وبازیش راضی بود یه هورایی کشید و  خودشو واسه مامانش

لوس کرده گفت مامی شیلمو میالی؟

شادی خانم هم قربون صدقش رفت گفت چشم الان برای دخملم میارم میوه هم میخوای ؟دردونه که حسابی قند

تودلش آب شده بود گفت آله .




بسم الله الرحمن الرحیم

امروزمسیرمحل کارم راتاخانه پیاده طی کردم تاراجب موضوعی که رئیس امروزگفت فکرکنم،واقعیتش یکم سخت اینجورکه رئیس  میخواست فکرکن 6ساعت بایدبیشترازهرروزمیموندیم باورش برام خیلی سخت بود

هروزمنتظربودم تاساعت کاریم تمام بشه زودبه خانه برم ودخترشیرین زبونم عسل وببینم ،حالاباید6ساعت دیرتربه خانه میرفتم واین برام خیلی

زجرآوربود.دراین صورت وقتی به خانه میرسیدم که عسل باباخواب بود.

حالا بایدچیکارکنم تحملش برام خیلی سخته؟درهمین افکاربودم که موبایلم

زنگ خورد،گوشی روبرداشتم دخترم عسل بودکه بازباشیرین زبونیش منوبه وجدآوردوکلا ازموضوعی که امروزبرام اتفاق افتاده بودفاصله گرفتم .

باخودم گفتم هرچه سریعتربه خانه برم وبادخترکم بازی کنم وبه راه افتادم.

صبح که ازخواب بیدارشدم تصمیم گرفتم دخترم وباخودم هرروزبه

اداره ببرم رئیس که ازمامیخوادکه تاآن موقع دراداره بمونیم بایداین درخواست ماروهم (یعنی فعلامنو)بپذیره درغیراین صورت بایدقید بهترین کارمندشویعنی منوبایدبزنه .دیشب تاصبح به این موضوع فکر

کردم وبه این نتیجه رسیدم .به این ترتیب میتونستم تمام مدت بادخترم باشم

وقتی که به اداره رسیدم همکاران وقتی تصمیم منوشنیدن خیلی تعجب کردند ولی خیلی زودمنودرک کردن وبامن هم عقیده شدند.

باتلاش فراوان وسختی بسیاررئیسوراضی کردم ،حالافقط میموندهمسرم که اونم قابل حل بودبه این ترتیب من یک روزدرمیان بادخترم به محل کارم میرفتم.(رئیس بایکروزدرمیان موافقت کرد.)

پایان

زمستان سال1390

12/11/1390





اتاق دردونه دوساعت بعد:

گرجی پور:سارا بلندشو ساعت 10شده.

سارا:یه غلتی زدو همین که چشمش به ساعت افتاد با عجله بلند شدو دهنشو با آستین لباسش پاک کردو

گفت چرا

که جناب گرچی پور نذاشت حرفشو کامل بزنه وبا عصبانیت گفت بادستمال پاک کن نه با آستینت نگاش کن دختر

گنده انگار بچه های سه ماهه (باحرص بخونید)

دردونه که از حرف پدرش دلش شکسته بود سریع اشک گلوله گلوله از چشماش سرازیر شد وبغضی گلوشو

گرفت و گفت پاپا .

گرجی پور که حسابی از دست دردونش حرصش گرفته بود اداشو بیرون آورد گفت پاپا.

با این حرف گرجی پوردردونه هق هقش بیشتر شدو با غیظ گفت مدرسم دیر شد چرا بیدارم نکردید ؟باعجله دنبال

جورابش گشت و گفت کو جورابم ؟

گرجی پور گفت تو جیبم ؟

دردونه :بابا(باگریه)

بعد که جورابشو کنار تختش دید خم شد واونارو برداشت پوشید گفت کو مقنعم ؟

گرجی پور:تو یخچال (باحرص)

دردونه :بابا (باگریه)

گرجی پورباز اداشو در آوردو گفت بابا وادامه  داد که زحمت نکشید شما از مدرسه اخراج شدید حکمش صبح

علی الطلوع رسید خیالتون راحت شد همینو

میخواستید نه الانم پاشو نمیخواد برای من فیلم بیای که خیلی مشتاق مدرسه ای وناراحتی که مدرست دیر

شده ؟

دردونه که هق هقش بیشتر شده بود باشدت گریه میکرد که شادی خانم اومد تو اتاق گفت چه خبرته مرد صدات

خونه رو برداشته هفت تا خونه اونورتر هم

صدات میاد وقتی چشمش به دردونش افتاد گفت چی شده  دخملم چرا گریه میکنی ؟

دردونم که مامانشو دید خودشو برای مامانش لوس کرد و به گریش افزودو گفت مامی وپرید بغل مامانش .

گرجی پور که نظاره گر رفتار بچه گانه دخترش بود گفت (باحرص)ولش کن دختر گنده خجالت نمیکشه  رفتارش

مثل دختر بچه هاست  همین کارارو میکنی

لوس میشه زن ؟ووقتی دید دردونه پرید بغل مامانش گفت بیا پایین خرس گنده ؟بغلش نکن زن پررو میشه .

دردونه گفت مامی میبینی پا پی دعوام میتنه ؟

گرجی پور که از اینطور حرف زدن دخترش خندش گرفته بود به زور جلو خودشو گرفته بود گفت خجالت بکش دختر ا

ین چه طرز صحبت کردنه ؟

شادی خانم که بغض و گریه ی دخترشو دیده بودگفت ولش کن بابات از چیز دیگه ای ناراحته میخواد خودشو تخلیه

کنه بهونه ای پیدا نکرده به تو گیر داده

بیا بریم صبحونه بدم بخوری دخمل خوشگلم .

دردونه روشو کرد سمت باباش وشکلکی براش بیرون آورد وسرشو گذاشت روشونه های مامانش ودماغشو با لباس

مامانش پاک کرد .


ساعت 8صبح اتاق دردونه میلیاردرمعروف:

سارا دختر یه دونه ودردونه میلیاردرمعروف آقای گرجی پور طبق معمول همیشه در خوابی ناز به سرمیبرد وانگار نه انگار که کلاس ودرس دارد

تابه حال به علت غیبتهای بی جهت وی بارها از مدرسه اخراج گردیده است نامبرده 3مدرسه تعویض کرده است .یعنی 3مدرسه عذر نامبرده را

خواسته اند لااقل دردونه یه دونه جناب گرجی پور درس خوان هم نیست که به دلیل درس خوان بودن وی اورا نگه دارند .حتی پولهای پدر وی

هم نتوانست از اخراج او جلوگیری به عمل آورد.

سارا طاق باز روی تخت خواب به خوابی عمیق فرو رفته است درحالی که آب دهانش از بین لبهایش جاری است و متکای وی را حسابی خیس کرده

گویی لیوان آب را روی ان خالی کرده اند .دردونه جناب گرجی برعان همسن وسال خود از لباسهای تنگ وچسبان بی زار است وشاید

تنها نکته مثبت درمورد وی همین مورد باشد وهمین بسی جای شکر دارد طبق عادت همیشگی پیراهن بسیار گشادی بر تن داشت که اندام او در این

پیراهن گم شده بود به طوری که اگر سراو مخفی باشد فکر میکنی پیراهنی بر روی تخت افتاده است ویه دامن بسیار بلند وگشاد .دستهایش رانیز

طبق عادت همیشگی اش بهسان وزنه برداران که وزنه میزنندبه سمت بالاوروی متکایش انداخته بود .

چهره بسیار زیبایی وجذابی داشت چشمهای درشت وعسلی ابروهایی کم پشت به گونه ای که فکر میکنند دست زده است دماغی  باریک ولبهای

موزونی داشت برعکس پدرومادرش که چهره ی زشت وکریهی داشتند .

آقای گرجی پور به عادت همیشگی اش مشغول رسیدگی به گلدان ها وگلهایش بود وهمسرش شادی خانم پشت تلفن مشغول غیبت کردن بود !

برعکس دیگر پولداران دیگر خانواده گرجی خدمتکاری نداشتند واز داشتن خدمتکار بی زار بودند.

جناب گرجی پور که مشغول رسیدگی به گلدانهای عزیزش بود زیرلب آوازی زمزمه میکرد که صدای بلند گوشی موبایلش اورا از حال خود خارج

کرد .

به سمت گوشی خود رفت وجواب داد :الو بله بفرمایید

مدیر مدرسه دردونه گرجی پور:الو سلام محسنی هستم مدیر مدرسه سارا.

جناب گرجی پور:اوه بله سلام خانم محسنی احوال شما .

امروز هفتمین هفتست که دخترتون به مدرسه نمیادومن مجبورم عذرش رو بخوام

گرجی پور:اوه خانم محسنی حالا چرا اینقدر سختگیر اخراج واسه چی یه تعهدی ،جریمه ای چیزی اخراج چرا؟

جناب گرجی پور کار دختر شما ازتعهد جریمه گذشته میگم هفت هفتست اصلا نیومده .

لطفا بیاید پرونده اش رو ببرید ما درحق دختر شما خیلی لطف کردیم تا الان هم اخراجش نکرده بودیم .

گرجی پور:بله بله حق باشماست من از شما عذر میخوام الساعه خدمت میرسم برای بردن پروندش .

جناب گرجی پور که خون خونش را میخورد با عصبانیت به سمت خانمش رفت و گفت :فکر کنم دخترمون باید دیگه قید درسشو بزنه این چهارمین

مدرسه ای بود که اخراجش کردن دیگه آوازش تو کل منطقه پیچیده هیچ مدرسه ای قبولش نمیکنه هرجا که میری میگن همونی نیست که غیبتش

زیاده ؟

شادی خانم :گوشی شوکت خانم .چی اخراجش کردن؟وا!واسه چی؟

جناب گرجی پور با حرص فراوان گفت:واسه غیبت ظاهرا مادر ودختر دستی تمام در غیبت دارن دختر غیبت از

مدرسه ومادر غیبت از فامیل.

شادی خانم: وا!

خوب حالا چیکار کنیم اینطوری که دخترمون از تحصیل عقب میفته بچه های فامیل از اون جلو میزنن

جناب گرجی پور:نه که حالا خیلی هم درس بلدن وباسواد تشریف دارن توی مدت تحصیلشون غیبتشون بیشتر از

حضورشون بوده .

وای من دیگه دارم دق میکنم از دست این دختره .





عاقا وبلاگ دخترا که میری همش درحال تف تفی کردن همن :/ همش ماچ ماچ ماچ خو بیانو بوی تف برداشت :دی هم وب خودتون و هم بیان و تف تفی کردید :/


بهداشت و رعایت بفرمایید :دی یکی رسیدگی کنه لطفا -_-

:d


یه مدت جیغ جیغ میکردن حالا زدن تو خط ماچ : دی


واقعت ها در مورد خواص روغن خراطین

 

آیا براستی شنیده ها و گفته ها در مورد خواص شگفت انگیز روغن خراطین واقعیت دارد؟

آیا روغن خراطین اصل و مرغوب همانطور که از سوی بسیاری از افراد عنوان می شود، خواص اعجاز گونه ای  در بزرگ تر کردن اندام های مختلف بدن دارد؟

آیا می توان با استفاده از روغن خراطین باکیفیت، به نتایج دلخواه مانند بزرگ تر کردن گونه و لب ها، سینه و باسن و یا افزایش طول و قطر آلت تناسلی مردان دست یافت؟

در این مقاله قصد داریم در مورد خواص مختلف روغن خراطین صحبت کنیم و به تمام سوالات موجود در این رابطه پاسخ دهیم. 

ادامه مطلب


 

ثانیه ها در بند تو (قسمت آخر)

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۱۶ ب.ظ

وقتی نامه را باز کردی ومشغول خواندن بودی لبخندی که بر لبان تو بود مرا به وجد آورد ودر دلم شاد بودم ومی توانستم مطمئم شوم که جواب تو

مثبت است و از این بابت قند در دلم آب می شد.

و تو باهمان لبخند نزد من آمدی ومن خود را آماده کردم که جواب مثبت تو را از دهانت بشنوم  اما از واکنش عجیب تو سخت متحیر و متعجب گشتم 

تو نزدیک من شدی وبه جای جواب دادن به من لبخندی زدی وپرده ی دور مرا کشیدی ورفتی و رفتی ، ومن ماندم لبخندی که بر لبانم خشک شد

وصدها سوال بی جواب که در ذهنم شکل گرفت .

همانطور که مات ومبهوت داشتم اتفاق پیش آمده را در ذهنم مرور میکردم وسرم را بربالشت گذاشته بودم به خواب عمیقی فرو رفتم .وقتی بیدار

شدم دختر کوچولوی موطلایی بامزه ای  که موهای خود دم اسبی بسته بود درحالی که لبخندی شیرین بر لب داشت روبه روی من ایستاده بود

وبه من نگاه میکرد .پرسیدم کوچولو چیزی میخوای ؟

با شیرین زبانی گفت ازاون شکلات هات بهم میدی؟

با تعجب گفتم شکلات ؟ کدوم شکلات من که شکلاتی ندارم ؟

دختر کوچولو انگشتهای کوچولوش رو به سمت میزی که در کنارم بود دراز کرد وگفت اوناها اون شیرینی ها ، سرم را برگرداندم ویک جعبه شکلات

زیبا که با جعبه ای زیبا وروبانی قرمز رنگ تزئین شده بود وتکه کاغذی که روی آن خودنمایی میکرد وهم چنین شاخه گل رز آتشین که در کنارش بود

سریع جعبه را آوردم و تکه کاغذ را برداشتم وروی آن را خواندم :

بله موافقم 

حسابی شوکه شده بودم ، چشمانم را باز وبسته کردم که نکند خواب باشم ،نه واقعا بیدار بودم بیدار بیدار .

در جعبه را باز کردم که به دختر کوچولو شکلات بدهم اما وقتی به سمتش برگشتم خبری از او نبود . 

از جایم بلند شدم وبه سمت در رفتم تا دختر کوچولو رو پیدا کنم وشکلات را به دستش برسانم همین که رو به روی در رسیدم دختر کوچولو را

در اتاق روبه رو دیدم که چندین شکلات در دست دارد وشکلاتی نیز در دهانش است ومشغول خوردن است ودهانش حسابی شکلاتی شده

در حالی که من نگاه میکند ولبخند میزند با انگشتانش به سمت چپ من اشاره میکند وقتی به آنطرف نگاه کردم دختر گیسو کمند را دیدم 

که لبخندی بر لب دارد وگونه هایش گل انداخته وسرش را به زیر انداخته .

 

پایان



برگرفته شده از ghahrman.blog.ir

دانشمندان ایرانی

وقتی نامه را باز کردی ومشغول خواندن بودی لبخندی که بر لبان تو بود مرا به وجد آورد ودر دلم شاد بودم ومی توانستم مطمئم شوم که جواب تو

مثبت است و از این بابت قند در دلم آب می شد.

ادامه مطلب


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


صابون ه

بسیاری از افراد از وجود جوش و یا جای جوش بر روی پوست خود شکایت می کنند وجود جوش بر روی پوست و خصوصا پوست صورت بانوان می تواند تاثیر مستقیمی بر کاهش میزان زیبایی داشته باشد از همین رو بانوان برای از بین بردن جای جوش و جوش های پوستی به اقدامات مختلفی دست می زنند استفاده از انواع و اقسام داروهای گیاهی و شیمیایی از جمله این اقدامات می باشد یکی از بهترین روش های از بین بردن جای جوش، جوش و از بین بردن لک های پوستی استفاده از صابون ه اصل می باشد مصرف بلند مدت این صابون می تواند یک درمان دائمی برای از بین بردن جوش و لک های پوستی باشد همچنین صابون ه اصل باعث افزایش حالت کشسانی پوست شده و با  عمل لیفتینگ باعث از بین رفتن چین و چروک های ریز بر روی پوست شده و زیبایی خاصی را به پوست می بخشد استفاده از صابون ه اصل عرضه شده در این فروشگاه می تواند پوستی شفاف و ابریشمی را بدون وجود هرگونه جوش، جای جو.ش و لک های پوستی را به شما هدیه دهد. صابون نرم ه اصل عرضه شده در فروشگاه اینترنتی نیک خرید با یک دهه سابقه درخشان حاوی 5 درصد روغن خالص کبد ه است و حاوی ویتامین‌های A،D و E می‌باشد.مصرف منظم این صابون باعث شادابی و روشن شدن تدریجی رنگ پوست می‌شود و پوستی شفاف و ابریشمی را به ارمغان می آورد. .پوست صورت بانوان اکثرا به علت استفاده از مواد آرایشی دچار خستگی و التهاب می‌شود که مصرف این صابون پس از آرایش کمک شایانی به رفع خستگی و بازیابی نشاط مجدد پوست می‌کند.این صابون با استاندارد آب و هوای ایران تولید می‌شود و دارای کف کنترل شده می‌باشد که نیازی به استفاده مکرر و چند‌بار در هر هفته شستوشو وجود ندارد و یک دقیقه شستشو و ماساژ ت کافی است.این صابون دارای کمترین مواد شیمیایی وروماتیک می‌باشد و فرم صابون مثل صابون کودک ملایم است.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها